عجب صبری خدا دارد !!
اگر من جای او بودم که در همسایه ی صدها گرسنه
چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آندم بر لب پیمانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !!
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو
آواره و دیوانه می کردم . . .
عجب صبری خدا دارد !!
اگر من جای او بودم
به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان
سراپای وجود بی وفا معشوق را
پروانه می کردم . . .
عجب صبری خدا دارد !!
چرا من جای او باشم ؟!؟!؟!؟
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای
تمام زشت کاری های این مخلوق را دارد !
وگرنه من به جای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل فرزانه می کردم !!
عجب صبری خدا دارد !! عجب صبری خدا دارد !!